جدول جو
جدول جو

معنی ده اسماعیل - جستجوی لغت در جدول جو

ده اسماعیل(دِهْ اِ)
دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل. واقع در 5هزارگزی جنوب ده دوست محمد. آب آن از رود خانه هیرمند است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بُ نَ اِ)
دهی از دهستان لیراوی است که در بخش دیلم شهرستان بوشهر واقع شده است و 253 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
ده کوچکی است از دهستان شهوار بخش میناب شهرستان بندرعباس که در 30 هزارگزی شمال میناب بر سر راه فرعی کهنوج به میناب واقع شده، 45 تن سکنه دارد و دو مزرعه چاه شیرین و ’قنبری’جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(تَپْ پَ اِ)
دهی از دهستان بیلوار است که در بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان و در بیست و هفت هزارگزی شمال خاوری دزگران و دو هزارگزی شمال ویژه واقع است. دشتی است سردسیر و 365 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه ویژه و محصول آن غلات و حبوبات و لبنیات و توتون است. شغل اهالی آنجا زراعت وصنایع دستی آنان قالیچه و جاجیم و گلیم بافی است. راه مالرو دارد و در تابستانها از راه سنقر و آگاه میتوان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
امیر اسماعیل. از یاران ملک فخرالدین کرت و همان کسی است که ملک فخرالدین وی را با دویست تن مأمور گردانید که مصاحب جمال الدین محمد سام باشند. (از ذیل جامع التواریخ ص 25)
لغت نامه دهخدا
(اِ دَ / دِ اِ)
دهی است از دهستان ابرج بخش اردکان شهرستان شیراز، واقع در 117هزارگزی خاور اردکان کنار راه فرعی مرودشت به ابرج. کوهستانی و سردسیر است و 258 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و قنات تأمین میشود محصولش غلات و میوه و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
مقبرۀ پسر امام جعفر صادق در قزوین است
لغت نامه دهخدا
ابن سنان العصفری مکنی به ابوعبیده. محدث است
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ اِ)
دهی از دهستان قهستان بخش کهک شهرستان قم. دارای 135 تن سکنه. آب آن از رود خانه وشنوه. محصول آن غلات، باغات میوه، بادام و قیسی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(نَ دِ هَِ)
دهی است از بخش رامیان شهرستان گرگان، در15 هزارگزی شمال شرقی رامیان، بر کنار راه گرگان به شاهرود، در دشت معتدل هوای مرطوب واقع است و 270 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه، محصولش برنج و غلات و ارزن و لبنیات، شغل مردمش زراعت و گله داری و پارچه بافی و کرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا